جامعه شناسی شناخت ( جامعه شناسی علم و تکنولوژی )
شناخت چيست؟ ما چگونه شناخت پيدا ميكنيم و يا چطور شناخت در ذهنمان پديد ميآيد؟ آيا گونههايي از شناخت و راههاي گوناگون شناختن وجود دارد؟ اگر آري! چگونه به وجود ميآيند و خاستگاهشان كجاست؟ چطور ميفهميم كه آنچه ميدانيم راست يا دروغ (و درست يا غلط) است؟ سرشتنشان [=خصلت/مشخصه]هاي شناخت(ها) كداماند؟ و ...
اين نمونهها پرسشهايي عمومي هستند كه دربارهي شناخت وجود دارند. با اين همه، بايد توجه كرد كه شناخت (يا دانايي) به انديشهها و ايدههايي بازميگردد كه در گام نخست، گروهي اجتماعي يا جامعهاي كوچك آن را پذيرفتهاند و دربارهي رشد و گسترش آن ميكوشند.
عنوانهايي همچون جامعهشناسي شناخت، جامعهشناسي علم [جامعهشناسي شناخت علمي] جامعهشناسي فلسفه [جامعهشناسي شناخت فلسفي] و جامعه شناسی تکنولوژی ناظر به بررسي گروههايي تخصصي هستند كه از نگاه جامعهشناختي طبقهاي را تشكيل ميدهند. از همين رو، در اين درس، به پرسشهاي ويژه و بنياديني دربارهي شناخت ميپردازيم كه چند نمونه از آنها در زير آورده ميشود: ریشه های جامعه شناسی علم را می توان در جامعه شناسی معرفت مارکس جستجو کرد . اساسا جامعه شناسی شناخت بر نسبیت شناخت ها و علوم و بستگی داشتن آنها به شرایط هستی اجتماعی و در مقیاسی دیگر طبقه اجتماعی را تاکید می کند .
1. آيا زندگي شخصي و كوشش علمي كارگزار شناخت (يا دانشمند) زير نفوذ و تأثير گروه اجتماعي خويش است؟ اگر آري تا چه اندازه؟ [تأثير نهادهاي علمي بر دانشمند]
2.بنيانهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و تاريخي شناختِ انسان از جهان كداماند؟
3. سهمِ عاملهايي همچون سود شخصي و طبقاتي، دلبستگي فردي و گروهي، ارزشهاي قومي و ... در شناختِ ادعايي كارگزار شناخت تا چه اندازه است؟
4. تا كجا نهادهاي سياسي و ديوانسالار، بنگاههاي اقتصادي و حرفهاي در كار دانشمندان مداخله و كوشش و پژوهش علميشان را كنترل ميكنند؟
5. فنآوري اطلاعات (و پيدايش جامعهي اطلاعاتي) چه اثري بر روي نهادهاي اجتماعيِ شناخت، به ويژه علم، دارد؟ تمايز ميان شناخت و اطلاعات در رسانههاي جمعي الكترونيكي، به طور خاص اينترنت، از نظر درستي، اعتبار، اصالت و حقوق پديدآورندگان چگونه ممكن است؟
و ...
هدف اين درس يادگيري ماهيتِ شناخت است از آن رو كه شناخت پديدهاي اجتماعي است و به طور جمعي ساخته و يا پذيرفته ميشود. در جامعههاي امروزي آنچه فرد ميداند، كمابيش آن چيزي است كه توسط نهادهاي علمي به وجود آمده و فراهم شده است.
به زعم برخي جامعهشناسان، هدف چنين درسي تعينِ ماهيتِ شناخت و سپس بررسي آن با شناختِ اجتماعي يا شناخت روزمرهي پذيرفته شده يا ساخته شدهي ما است. به باور آنان، "شناخت به طور نهادين پديد آمده" و "آنچه ميدانيم" كمابيش در هر جامعهاي هممعنا هستند. يعني ما، چونان يك جامعه، واقعيت را ميسازيم، تعبيرش ميكنيم و به آن مينگريم. با اين همه، برخي ديگر بر اين باور اند كه صورتهايي از شناخت يا دانايي هستند كه نابسته به كردوكار انسان اند. براي پي بردن به اصل مطلب لازم است بررسي كنيم شناخت از چه چيز(هايي) تشكيل شده است: دادهها، ايدهها، عقيدهها، باورها، ادراكها، عاطفهها و ...؟ و هر كدام از اينها چه رابطه و يا نسبتي با محيط، به ويژه ساختار اجتماعي، دارند؟ از اين رو نيازمند آن ايم كه اثر ايدهها بر محيط و عكسِ آن را تعيين كنيم. همچنين بايد پيدايشِ اجتماعي واقعيت و بافتاري اجتماعي كه واقعيت در آن تعريف ميشوند را بررسي كنيم. و....
بخشهاي اصلي درسگفتارهاي كلاس عبارتاند از:
1. تعينِ اجتماعي شناخت (علم، فلسفه و ...):
•راهها و شيوههاي كه از طريق آنها نهادهاي اجتماعي بر انديشهها، باورها، و زندگي مردم، به ويژه كارگزارانِ شناخت اثر ميگذارند.
•ارتباط ميان ساختار اجتماعي (و طبقاتي جامعه) با آگاهي فردي و جمعي
2. ساخت اجتماعي واقعيت:
•واقعيت اجتماعي ساخته ميشود.
•شناخت نهادهاي اجتماعي كنوني را دگرگون ميسازد يا به ساخت نهادهاي جديد ميانجامد (يا دستكم به شكلگيريشان كمك ميكند).
• شناخت نهاد اجتماعي خود را شكل ميدهد: نهادهاي آموزشي، پژوهشي و ....
3. همكنشي نهادها و ساختارهاي اجتماعي كهنه و نو با شناخت
4. زبان و نسبت آن با جامعه (زبانشناسي اجتماعي، تحليل گفتمان و ...) در بررسي شناخت
سنتهاي جامعهشناختي مهم در اين قلمرو عبارت اند از:
(1) هگلي-ماركسي: تحليل ماركسگروانه از ايدهئولوژي ناظر بر ارتباط شناخت با وضعيت اجتماعي طبقه
(2) پديدارشناختي: بررسي ساختار شناختِ بر بنيادِ دادهي حسي و ساخت اجتماعي واقعيت در موقعيت هرروزي؛
(3) قوم-روششناسي [=روششناسيِ قومنگر]: ناظر به استدلال (يا برهانآوري) عملي در گروههاي قومي و خردهفرهنگها؛
(4) تئوري(هاي) فمينيستي: توجه به ساختار و عملكردهايي كه به بيرون گذاشتن دستگاهمندانهي همكاري و همياري زنانِ در شناخت، به طور كلي كنار گذاشتن سهم آنها، انجاميده است.
(5) تحليلِ گفتمانِ انتقادي از ساختار زبان در نسبت با عملكردِ قدرت؛
(6) شناخت جامعهي اطلاعاتي و دگرگوني ساختار جهان به واسطهي جهانيسازي.
نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر